جورواجور

همه چیز از همه جا

جورواجور

همه چیز از همه جا

مهر مادری شعری زیبا از ایرج میرزا

 

داد معشوقه به عاشق پیغام

که کند مادر تو با من جنگ

هر کجا بیندم از دور کند

چهره پر چین و جبین پر آژنگ

با نگاه غضب آلوده زند 

بر دل نازک من تیر خدنگ

از در خانه مرا طرد کند

همچو سنگ از دهن قلماسنگ

مادرسنگ دلت تا زنده است 

شهد در کام من و توست شرنگ

نشوم یکدل و یکرنگ تورا

تا نسازی دل او از خون رنگ

گرتوخواهی به وصالم برسی

بایداین ساعت و بی خوف و درنگ

روی و سینه تنگش بدری

دل برون آری از آن سینه تنگ

گرم و خونین به منش بازآری

تابرد زآیینه قلبم زنگ

عاشق بی خبر ناهنجار

بل نه آن فاسق بی عصمت و ننگ

حرمت مادری از یاد ببرد

مست از باده و دیوانه ز بنگ

رفت و مادر را افکند به خاک

سینه بدرید و دل آورد به چنگ

قصد سر منزل معشوقه نمود 

دل مادر به کفش چون نارنگ

از قضا خورد دم در به زمین

واندکی رنجه شد او را آرنگ

آن دل گرم که جان داشت هنوز

اوفتاد از کف آن بی فرهنگ

از زمین باز چو برخاست نمود

پی برداشتن دل آهنگ

دید کز آن دل آغشته به خون

آید آهسته برون این آهنگ

آه دست پسرم یافت خراش

وای پای پسرم خورد به سنگ

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد